مجید انتظامی را به جرأت میتوان صاحب آثار بسیار خاصی دانست که کمتر کسی جرأت ساخت آن را به خود میدهد. توانایی این آهنگساز در ساخت آثار ماندگار، یادآور بسیاری از خاطرات جنگ، صلح، ایثار و... است.
او در این سمفونی بیش از هر چیزی دغدغه مخاطب را داشته و در واقع ایثار، آینه تمامنمای سلیقه مخاطب است.
او از «ایثار» میگوید: ارتباط برقرار کردن مردم با چنین آثاری به نظر بعید میآید. اما در این کار این اتفاق میافتد. چرا؟ 3 سال پیش، وقتی این کار، به من پیشنهاد داده شد، راستش خیلی آن را جدی نگرفتم. برای همین، همان موقع جواب مثبت ندادم. چون در این مقوله، کار کردن نه اینکه سخت باشد بلکه حساس است. همه، این کارها را زیر ذرهبین میگذارند. فکر کردم چه خوب است کاری انجام بدهم تا عوام هم با آن ارتباط برقرار کنند. ضمن رعایت کردن قالب کلاسیک، سعی کردم به عامه مردم نزدیک شوم.
- صرف استفاده از حضور یک خواننده پاپ، به همین دلیل بود؟
وقتی به مرحله ساخت رسیدم، فکر کردم اغلب مسنترهای ما، به سمت موسیقی کلاسیک میروند و نسل جوان در دنیای خودش سیاحت میکند. هدفم، در واقع حکایت و روایت ایثار از دید بینالمللی بود در اقصی نقاط دنیا. ایثار، رنگهای مختلفی دارد و این رنگ در ایران، رنگ خاصتری است.
در واقع، از موسیقی به عنوان یک پل ارتباطی استفاده کردم. با زبان خود جوانها حرف زدن، برای آنها جذابتر است. در این کار، سازهایی استفاده کردم که مورد علاقه و توجه جوانهاست. حتی تمها و فرمهایی که استفاده کردم با توجه به سلیقه آنها بوده است؛ بدون اینکه به اصل قضیه لطمهای وارد شود.
- منظورتان از این رنگ خاص، چه رنگی است؟ در ایران ایثار چه رنگی دارد؟
من مطمئنم ایثار در ایران رنگ سرخ دارد. برای اینکه در این 8 ساله دیدم که چگونه جان که عزیزترین چیز برای آدم است به خاطر استقلال مملکت، آسایش و رفاه دیگران، از جانب ایثارگران نادیده گرفته میشد. ردپای چنین چیزی در حال حاضر در جامعه، مشهود است.
- سمفونی ایثار سرخی همین مطلب را دارد؟
من وقتی سرخ فکر میکنم سرخ مینویسم ولی در این کار سعی کردم رگههایی از رنگهای دیگر مثل سبز نشانه زندگی بخشیدن، آبی نشانه صداقت و پاکی و... نیز حضور داشته باشد.
مثل سازهای ارکستر که صدای هریک رنگ مشخصی دارد. سعی من بر این بود که یک جوری در این موسیقی با نسل جوانترم ارتباط برقرار کنم. هدف من از ساخت این موسیقی نشان دادن ایثار از دید بینالمللی است. ایثار این نیست که شما بخشی از چیزی که دارید ببخشید، ایثار بخشش همه آن چیزی است که دارید.
- استفاده از دارم، گیتار اسپانیش، باس، پیانو و دف، در ترکیبسازی این اثر، به همین منظور بود؟
بله، با این ترکیب سعی کردم رنگ خاصی بهوجود بیاورم که برای نسل جوان تنوع داشته باشد.
- و اینکه عوام آن را بپسندند؟
اینکه از عوام صحبت میشود و میگویید موسیقی مردمی و عامهپسند، نمیشود ملاکش را تالار وحدت و جمعیتی که آن را پر میکند، دانست.
صرف حضور 800 تا هزار نفر طی 5-4 شب و در هر شب، نمیتواند دلیلی بر عامهپسند بودن یک موسیقی باشد. به هر حال تا جایی که امکانش بوده، سعی شده عام در نظر گرفته شود. البته سعی نکردهام ارزش کاری را با توجه به سلیقه مخاطب پایین بیاورم.
- این جمعیت و استقبال به نظر شما کافی نبود؟
بیشتر دوست داشتم در فضای بزرگتری مثل یک استادیوم این کار را برگزار میکردم و برنامه بهتر و جالبتری برای آن در نظر گرفته میشد.
به هر حال اگر شارژی که از جانب مردم میشویم، بنا به دلایلی نباشد، واقعاً نمیشود ادامه داد و کار کرد. عکسالعمل مردم است که موجب میشود یک هنرمند انرژی بگیرد و به کارش ادامه بدهد.
- همه بخشهای این سمفونی، در گام مینور، نوشته شده است. آیا استفاده از چنین گامی صرفاً به جهت حزن و اندوهی است که در فضای کار، میبایست شنیده شود؟
الزاماً این نیست که هر قطعهام در گام مینور منجر به ساخت فضایی محزون و غمانگیز شود. این بستگی دارد به اینکه چه حرفی قرار است زده شود. موسیقی یک زبان است. کسی که به این زبان، آگاهی دارد، دقیقاً متوجه میشود که آهنگساز چه میگوید. کسانی هم که آگاهی ندارند، از طریق حسشان با کار، ارتباط برقرار میکنند.
اسکلت این کار این است ولی ما به گامهای دیگر هم توجه داشتهایم. همه قطعه در یک گام نیست، به گامهای دیگر نیز سر زده و برگشتهایم. با این کار، در واقع تلاشم این بوده که تمام ابعاد مختلف موضوعی مثل ایثار، گفته شود.
- با توجه به فرمی که انتخاب کردهاید و نیز ترکیبسازی و... که معمولاً در سمفونی از آنها استفاده نمیشود، به نظر میرسد استفاده از عنوان «سمفونی» مورد انتقاد قرار بگیرد. شاید استفاده از «پاپ کلاسیک» بیشتر مورد توجه واقع میشد.
فرمی که ارائه شده، در قسمتهایی به سمت و سوی پاپ کلاسیک میرود، ولی قالب و در اصل همان سمفونی باقی مانده است.
اگر در بخشی از کار، بین دف و درام، سؤال و جوابی پیش میآید، از روی عمد بوده است؛ به خاطر ترکیب دو رنگ مختلف که از آنها به رنگ جدیدتری برسم. چون هر دو، از سازهای ریتمیک هستند، یکی شرقی و دیگری غربی.
البته اینها اندیشههای سه سال پیش من بود که در ساخت این اثر بهکار گرفتم. این هم به این دلیل بوده که مخاطبهایی که کمتر با موسیقی آشنا هستند، خسته نشوند.
- اگر قرار باشد در حال حاضر آن را بسازید، به چه شکل ساخته میشد؟ اصلاً تغییر میکرد؟
بله، شاید اگر قرار بود الآن این کار ساخته شود، فرم مفتاوتتری به خود میگرفت. حتی شاید ملودیهایش هم عوض میشد. به هر حال اندیشه آدمی، هر روز در حال تغییر و تحول و جدیدتر شدن است. شاید اثرگذاری آن، جور دیگری میشد؛ اگر قرار بود آن را امسال بسازم.
- با آن تفکر سه سال پیش توانستید آنچه مد نظرتان بوده را منتقل کنید؟
وقتی اقدام به انجام کاری میکنم، در وهله اول باید برای خودم قابل ارزش باشد. وقتی من از خودم راضی نباشم، نمیتوانم توقع داشته باشم دیگران از من راضی باشند.
در موسیقی، تا وقتی به چارچوبی که برای خودم ارزشمند است نزدیک نشوم، تا ریتم و ملودی و هارمونی کار با روحیهام عجین نشود، آن را ارائه نمیدهم. کار در ابتدا باید روی خودم تأثیر بگذارد و بعد آن را عرضه کنم تا بتوانم آنچه که هدف اصلیام بوده را به دیگران انتقال بدهم. هدف اصلی من، حفظ موسیقی و بقای آن است.
- وقتی اسم خواننده در یک کار هست، مثل این کار، توقع میرود کلام بیشتری با صدای خواننده شنیده شود. در حالی که این اتفاق در کار شما نیفتاد، چرا؟
دو قسمت این موسیقی را برای ارکستر به همراهی خواننده تنور، در نظر گرفته بودم. اگر از خواننده پاپ در این بخشها استفاده کردم، بیشتر میخواستم برای مردم، قابل هضمتر باشد. خواننده در این کار، نقش حساستری از سازهای دیگر ندارد.
نقش خواننده از پیانو، دف و سازهای زهی و... حساستر نیست. همه به یک اندازه اهمیت دارند. حال اینکه خواننده جلوی همه میایستد و کلام کار را بیان میکند و در اذهان مهمتر جلوه میکند. خواننده به اندازه یک سلوی ابوآ یا فلوت زمان دارد، چند میزانی میخواند و میرود.
- با چه هدفی، این اقدام صورت گرفت؟
این را بیشتر برای این در نظر گرفتم که مخاطب با موسیقی بیگانه نباشد؛ چرا که ممکن است بدون وجود کلامی که توسط خواننده ادا میشود، متوجه موسیقی و حس آن نشود و نداند که موسیقی چه حسی را دارد ادا میکند.
با استفاده از کلام، مخاطب میتواند بفهمد که در موسیقی در چه مسیری حرکت میکند. بسیاری از کسانی که موسیقیهای بیکلام را از رادیو و تلویزیون میشنوند، شاید به دلیل نبودن کلام و خواننده ارتباطی برقرار نمیکند. در واقع کلام میتواند برای اینگونه افراد یک حلقه ارتباطی باشد.
- به هر حال، در موسیقی بیکلام، بار اصلی روی دوش موسیقی است. در واقع موسیقی است که باید حسها را منتقل کند و....
موسیقی آنقدر قوی است و آنقدر قدرت دارد که بدون کلام خودش را نشان میدهد ولی مردم ما بیشتر عادت به شنیدن موسیقی با کلام دارند. شاید به این دلیل است که خیلی دوست ندارند دست به تجزیه و تحلیل درباره موسیقی که میشنوند بزنند. برای همین، من این چند بیت را در کار، اضافه کردم.
- در اجرا و ضبط استودیویی، صدای خواننده دیگری شنیده میشود. چرا؟
بله، در ضبط این کار، آقای حامی با ما همکاری کرد. در اجرای صحنه از وجود آقای تفرشی، استفاده کردم.
- چرا از آقای حامی در اجرای زنده استفاده نکردید؟
ما در اولین اجرا که با فاصله نزدیکی از ضبط استودیوی موسیقی بود از حامی به عنوان خواننده استفاده کردیم که اجرای بسیار راضیکنندهای هم بود. ایشان درگیر کارهای دیگری بودند و به دلایل خاصی نتوانستند با من ادامه همکاری دهند.
- چطور آقای تفرشی را انتخاب کردید؟
برای «بوی پیراهن یوسف» به دنبال یک خواننده بودم که صدای خاصی داشته باشد. یکی از دوستانم، دو خواننده را به من معرفی کرد که یکی از آنها آقای تفرشی بود.
به دلیل انرژی، تشخص و سوادی که داشت، ترجیح دادم با ایشان کار کنم. آنچه خودش خواست و توانست برایم اجرا کرد. دست آخر از او خواستم آنچه که من میخواهم را اجرا کند.
من نیاز به یک صدا از گلو داشتم و ایشان از دیافراگم میخواند. البته با شک و تردید، آنچه من خواستم را اجرا کرد. صدایی که میخواستم همانی بود که در «بوی پیراهن یوسف» میشنوید. این همکاری در فیلم «اعتراض» و «نغمه» ادامه داشت.
- به دلیل تفاوت خواندن در استودیو با اجرای سن، از ایشان استفاده کردید؟
ببینید، به هر حال روی صحنه خواندن با خواندن در استودیو، تفاوتش مثل بازی در سینما با تئاتر است. در سینما شما میتوانید یک پلان را 12–10 بار تکرار کنید اما در تئاتر فرصت اشتباه ندارید، چون فرصت جبران ندارید.
در موسیقی صحنهای واقعاً نوازنده و خواننده و رهبر، از تبحر خاصی باید برخوردار باشند.
قدرت خوانندگی، نوازندگی و رهبری در اجرای زنده، حرف اول را میزند. به خصوص در قطعاتی که نتها از پایینترین جای ممکن تا بالاترین نوشته شدهاند. در میان خوانندههای تنور ما، کمتر خوانندهای قدرت اجرای چنین نتهایی را داشت.
اینکه یک قطعه مثلاً از دو چهارم به سه چهارم و چهار چهارم تغییر ریتم میداد، به چه دلیل بود؟
براساس ملودی، ریتم تغییر میکرد. استفاده از تمپوی بالا، فراز و فرودها و... بیشتر برای جذابیت کار است. وقتی همهاش در اوج باشد، شنونده خسته میشود، بالاخره باید فرصت فکر کردن را به او داد تا بتواند آنچه را شنیده مزهمزه کند. چنین چیزی حتی در صحبت کردن هم، محسوس است.
اگر فردی با یک لحن و یکنواخت و به طور مداوم حرف بزند، مخاطب او خسته میشود. ولی وقتی با فراز و فرودها روبرو میشود، نه تنها خسته نمیشود بلکه حتی برایش جذاب هم میشود.
- کار ضبط شدهای که شنیدیم با آنچه در اجرا شاهد بودیم، از نظر صدادهی بسیار متفاوت است. صدای خوبی که در اجرای زنده شنیده میشد، در CD نیست، چرا؟
در ایران، امکان این که همه، در استودیو بنشینند و ساز بزنند، نیست. استودیوها این امکان را ندارند. ضمن این که نوازندهها هم توانایی آنچنانی ندارند که بتوانند در استودیو همگی با هم بنوازند.
برای اجرای زنده، یک ماه تمرین شده است و بعد از یک ماه روی سن، اجرا میشود. در صورتی که در استودیو این طور نیست. نوازنده میخواهد پارتش را بزند و برود.
- مثلاً در اجرای زنده، نوازندهها با هم هماهنگاند؟
فکر کنید در اجرای زنده همه سازها خوب نواخته میشوند. در این اجراها، عدهای دنبالهرو یک عده دیگر هستند. شاید اگر صدابرداری، درجه یک بود میشد از همین اجرای زنده، یک ضبط بسیار خوب کرد، اما متاسفانه این امکان برای ما وجود نداشت.
- در استودیو، کار به صورت آنسامبل ضبط نشده است؟
نه، ویلونها سوا، آلتوها، کنترباس، گیتارها، دف و... هر یک به شکل جداگانه ضبط شدهاند. این نتیجه خوبی ندارد. چون گروه قبلی نمیداند که مثلا گروه بعدی قرار است چه چیزی را اجرا کند.
مثلا اگر قرار است یک نت کشیده را اجرا کند، به این فکر نمیکند که گروه بعدی با چه حسی آن را اجرا خواهد کرد. ممکن است آن نت را بیاهمیت بنوازد و از کنارش رد شود.
بعد که همه سازها، ضبطشان تمام شد، اگر قطعه خواننده داشته باشد، پارت او گرفته میشود. به هر حال، سیستم ضبط اینجا به این شکل است.
- برگردیم به این اجراها! در این اجراها، سازی مثل گیتار اسپانیش اصلاً شنیده نمیشود، به نظر میرسد فقط یک ریتم چهار چهارم گرفته و آن را مینوازد.
البته در قسمت دوم بعد از کر، گیتار، سلو نوازی میکند. در قسمت اول بعد از مقدمه نیز گیتار به صورت سلو مینوازد و اصلا اینطور که میگویید نیست. حال اگر شنیده نمیشود حتماً مشکل صدادهی داشته باشد.
- به نظر بیسباز جاهایی شنیده میشد.
خوب صدابرداریها اینجا به این شکل است. ما برای آنکه صدابرداری در صحنه انجام میدهند معمولا صدای خوبی در صحنه نمیشنویم. شما مقایسه کنید صدابرداری مثلا آخرین اجرای زنده یانی و ضبط همزمان آن را توسط 15 – 14 مهندس صدا با صدابرداری در سالنهای خودمان.
آنها که در این رشته فعالیت میکنند، حتما باید با موسیقی آشنا باشند. ضمن این که هنگام صدابرداری پارتیتور مقابلشان است تا بدانند چه سازی کجا قرار است چه چیزی را اجرا کند تا براساس آن سیستمهای صدابرداری را تنظیم کند.
من خودم علاقه زیادی داشتم که در رشته صدابرداری ادامه تحصیل بدهم. شرایطش دارا بودن دیپلم ریاضی و آشنایی با یک ساز بود. با این همه از میان آنهایی که در این رشته ادامه میدهند از هر صد نفر، یک نفر میتواند کارش را ادامه بدهد.
ما هنوز به این مرحله از کیفیت نرسیدهایم. هنوز عادت نداریم صدای خوب بشنویم. به همان چه که از قبل داشتیم، اکتفا کردهایم. البته از وقتی که سیستمهای دیجیتالی به ایران آمدهاند مردم، کمی به بهتر شنیدن، عادت کردهاند. ولی صرف وارد کردن چنین دستگاهها و سیستمها، کافی نیست، علم هم لازم است.
- نظرتان راجع به این که در این کار، به نوعی ساختارشکنی شد و فضاهای سمفونی شکسته شدهاند، چیست؟
هدف من، ساخت یک موسیقی قابل شنیدن بود که ضمن داشتن معیارهای علمی، با مخاطب نیز ارتباط برقرار کند. اگر به دنبال چنین خطی بروی، قطعا قالبهایی که از یک سمفونی انتظار میرود، از دست میرود.
ما در سمفونی ریتم این چنینی و فرم این شکلی و گیتار این چنینی نمیبینیم. اما من به دلیل جذابیتهایی که دنبالش بودم، این کار را کردم. اصلاً شما دقت کنید که این موسیقی از کجا شروع میشود و نهایتاً کجا میرسد. کار، کار یکنواختی نیست. سعی کردهام تنوع در آن وجود داشته باشد.
- این به کلیت کار که همان سمفونی بود، لطمهای نزد؟
الان دیگر، هیچ ارکستری دنبال این نیست که از همان قالب همیشگی استفاده کند، حتی ارکستر فیلارمونیک لندن را هم که در نظر بگیرید، دیگر به آن شکل، کار کلاسیک نمیکنند. آنها هم به دنبال این هستند که تنوع و تازگی ایجاد کنند.
برای همین گاه ممکن است مثلا با ارکسترهای پاپ مطرح، همکاری کنند. سعی کردم با توجه به حفظ قالب که از پیش طراحی و آماده کرده بودم، این موسیقی را بسازم.
اگر قرار است ما موسیقی کار کنیم باید با حال و هوای جامعهمان باشد. خیلیها دارند کارهایی میکنند که هیچ رنگ و بوی ایرانی ندارد. به نظر من، هر قطعهای که نوشته میشود باید یکجور سنخیت با آداب و رسوم مردم آن منطقه داشته باشد.
اگر من کاری کنم که حس ایرانی و رنگ و لعاب ایرانی نداشته باشد، که فایده ندارد. سعی کردهام در این کار، از سازهای ایرانی و ملودیهایی که با گوش مردم کشورمان آمیخته، استفاده کنم.
- حتی اگر به خاطر آن شما مورد انتقاد قرار بگیرید؟
اشکالی ندارد. اگر کسی دوست دارد، میتواند استفاده کند. من به سنی رسیدهام که دیگر از ریسک کردن نمیترسم. تجربه و سن من ایجاب میکند که دیگر از ریسک کردن نترسم.
خیلی موسیقیها هست که طبق اصولی که باید، ساخته شده، ولی میلی را در کسی برای گوش کردن، بر نیانگیخته باشد. آهنگسازان باید هوشیار باشند کاری بسازند که علیرغم آنچه مردم از آن لذت میبرند، آگاهیشان از موسیقی بالا برود.
موسیقی ما باید رنگ و بوی کشور خودمان را داشته باشد. مگر همه چیز ما باید مثل همه باشد؟
مگر جنگ ما مثل جنگهای همه کشورهای دنیا بود که موسیقیمان شبیه آنها بشود؟ ما باید امضای خود را پای کارهایمان داشته باشیم. همانطور که هر هنرمند در هر رشته هنری، امضای خود را و شیوه خود را برای ارائه دارد.
تمام سعی من هم در آهنگسازی، این بوده که کارهایم از یکدیگر متفاوت باشد و هر بار نوآوری خاصی در موسیقیهایم داشته باشم، ولی با وجود این همیشه سعی کردهام که در نهایت حس نهفته درون کارهایم یکسان باشد.
- کلیت کار، از ابتدا همین بود، یا بداهه و جابهجایی و تغییر هم داشتید؟
امکان ندارد در چنین آثاری بشود بداهه کاری کرد، یا وسط کار، جملهای را جابهجا کرد و تغییر داد. موسیقی سنتی نیست که این امکان برایش وجود داشته باشد.
ممکن است یک آکورد برای یک سلو، یا یک ساز نوشته شود و آن ساز، حین اجرا، تحریرهایی به آن اضافه کند ولی بداهه و تغییر و جابهجایی محال است صورت بگیرد.
حداقل در موسیقیای که من میسازم، چنین چیزی وجود ندارد. اصلا در مورد هر موسیقی کلاسیک، نمیشود چنین کاری کرد. کلیت کار، همانی است که من از ابتدا فکر کرده و آن را نوشتم. هیچ تغییر و جابهجایی در آن صورت نگرفته است.